هستیهستی، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
هلناهلنا، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

فرشته های آسمانی مامان و بابا ، هستی و هلنا

اولین دندون

 جوجو کوچولوی ما پنجشنبه 12 اردیبهشت که داشت آب میخورد لیوان به دندون کوچولوش خورد و صدا داد و بالاخره بی دندون ما دندون دار شده . قربون اون دندونت دخترم اینروزها به تنهایی و بدون گرفتن دست کمی می ایسته . قربون پاهات بشیم . فسقلی با بادکنکهای تولدش در قابلمه هستی جوجو در حال تلاش برای باز کردن در میز تلویزون مامان جون اینا جوجه ی بلا که عاشق بیرون ریختن هر چیزی از تو ظرفش هست   ...
18 ارديبهشت 1392

دخترم داره بزرگ میشه

  جیگر طلای مامان و بابا حسابی دیگه دل می بره . ماشاا.. خیلی باهوشه و جدیدا هرکار می کنیم تکرار میکنه . عکس خودشو و مامان و باباش رو  می شناسه و با انگشت نشون میده . شیرین ما یواش یواش داره جمع کردن رو یاد می گیره . لیوانهای برج هوشش رو تو هم میزاره . حلقه هاشو سعی می کنه بعد از درآوردن دوباره جا بزنه . با دادن یه ظرف دردار بهش ساعتها میره سرکار و سعی میکنه درش رو ببنده . با صدای بلند داد میزنه و همه رو صدا میکنه و کارهاش رو با داد زدن میگه . لبهاش رو بهم می چسبونه و پوفففف میکنه . دستش رو دهنش میزنه و آآآآآآآآ میکنه . موقع غذا دادن بهش وقتی آب یا ماست میخواد قشنگ میتونه منظورش رو بفهمونه . دائی علی میگه مهندس میشی چون هم...
7 ارديبهشت 1392

اولین عید

هستی کوچولوی ما امسال اولین نوروزش رو پشت سر گذاشت . تو ایام عید کلی عید دیدنی رفت و عیدی گرفت و برای همه موش شد . شیرین ترین دختر دنیا حسابی تو این ایام به جمع های شلوغ عادت کرد و دیگه خیلی غریبگی نمیکنه . اینم چند تا عکس عید92 اینم موش کوچولو جمعه نهم فروردین رفتیم ولنجک   ...
10 فروردين 1392

سیب خوشمزه

نی نی کوچولوی جیگر طلای ما خیلی کارهای جدید یاد گرفته . اولیش اینکه تا یه کار ممنوعه میکنه و دعواش میکنیم اون زودتر از ما دعوا می کنه وقتی خوابش میاد دمر و دستهاش در دو طرفش می خوابه و انقدر تلاش می کنه تا خوابش ببره . یکی دیگه از کارهاش اینه که خودشو شکل سیب می کنه . اینم سیب خوشمزه ی ما بعد از قرمه سبزی خوردن . دیگه از همه جا می گیره و بلند میشه و با کمک دستاش حرکت می کنه و راه میره . از اینکه یه کیف پیدا کنه و تمام اسباب های توشو دونه دونه ضمن بررسی بریزه بیرون لذت میبره و کلی سرگرم میشه . دیگه اینکه یاد گرفته کشوهارو باز کنه و تمام وسایلشو بریزه بیرون . اینم زبون درازه لوس ما وقتی از خواب بیدار شده و اینم ...
22 اسفند 1391

آب

جیگر طلای مامان دیگه کم کم از یه جا میگیری و کاملا رو پاهات می ایستی . خیلی بلا شدی دیشب میخواستی از مبل بری بالا ، عاشق نانای کردن هستی و منتظری یه ریتم کوچولو بیاد و شروع کنی به فنر زدن و نیشتم تابناگوشت باز میشه . قربونت بشم . دوشنبه هفته پیش برای اولین بار آب گفتی . الان وقتی آب میخوای و لیوان دست من می بینی که دارم میخورم میگی آب . چند روزیه حرف ق رو تمرین میکنی و اونقع و قاقا و آقا میگی . خیلی عاشقتیم دختر باهوش و عسل طلای مامان و بابا ...
15 بهمن 1391

دختر باهوش

گل دخترم خیلی ماشاا... ماشاا.. خیلی باهوشه . دیروز موبایل باباجونو گرفته بود دستش و میزاشت دم گوشش . قربونت برم که میدونی اون برای چه کاریه . لیوان های برچ هوشش رو که تو هم می کنم قشنگ با دست چپش میگیره و با دست راستش دونه دونه از تو هم درشون میاره ، به آخریشم که میرسه با هر دو دستش تست میکنه که تموم شده بعد خوشحال پرتشون میکنه و برای خودش دست میزنه . یه کار جدید دیگه هم اینه که یاد گرفته توپ که دستش میدی پرت کنه ولی هنوز خیلی خوب نمیدونه باید چه جوری باهاش بازی کنه . حلقه هاشم دونه دونه از تو جاش درمیاره قبلا چپشون می کرد تا همشون بریزه ولی الان یکی یکی از بالا در میاره . دیگه خیلی دوست داره همش وایسته . مدام رو دو زانو میشینه و...
9 بهمن 1391

اولین تلاش برای ایستادن

 دخترم ماشاا.. خیلی اجتماعی شده . عاشق مهمونه و دوست داره وسط مهمونا بشینه . اینم دخترم در روزی که مامان سوری جلسه قرآن داشت . دخترم 23 دیماه برای اولین بار رو دو زانو سعی کرد از جایی بگیره و بلند بشه . جیگر طلا عاشق اینه که بره زیر میزی که مامان سوری روش نماز میخونه بشینه . ...
2 بهمن 1391

مهندس برق

هستی کوچولوی ما خیلی شیرین شده و وابسته. همش میگه از یه متری من دور نشید . عاشق سیم هستش و هر جا که یه سیمی آویزون ببینه سریع میره سراغش . فکر کنم میخواد مهندس برق بشه دخترم . ...
14 دی 1391