هستیهستی، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره
هلناهلنا، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

فرشته های آسمانی مامان و بابا ، هستی و هلنا

زمستان 94

چهارم آذر ماه 94 رفتیم فروشگاه و اینم هستی با میز شب یلدا پانزدهم دیماه با خاله و مامانی و مانی رفتیم نمایشگاه یافت آباد و هستی در حال بستنی خوردن هجدهم دیماه 94 خوشگل ترین دختر دنیا بیست و سوم بهمن 94 دختر خوشگلم با خمیر بازی درخت درست کرده یکم اسفند 94 رفتیم نمایشگاه گل و اینم گل قشنگ من بین گلها ششم اسفند 94 مهمونی دوست من در یکی از رستورانهای جاده چالوس از نمایشگاه گل سنبل خریدیم که برای هفت سین گلش باز بشه ولی مثل اینکه عجله داشت و ما توی اسفند ماه عید به خونمون اومد و اینم خوشگل من دوازدهم اسفند 94 هستی جیگر من پانزدهم اسفند 94 جوجه کوچولوی ما اواخر سال مریض...
4 فروردين 1395

آذر ماه 94

یکم آذر ماه 94 : هستی جوجو در پارک نزدیک خونه مامانی سوم آذر 94 : جوجه کوچولو از حموم در اومده و در حال شیر کاکائو خوردن خوابش برده هفتم آذر ماه 94 جوجه کوچولو با مانی کوچولو رفتن پارک نزدیک خونه مامانی و مانی خیلی ذوق میکرد : سیزدهم آذر ماه 94 سه تایی رفتیم پارک آب و آتش و پل طبیعت . هوا بسیار عالی بود البته همراه باد شدید : شانزدهم آذر ماه 94 اولین برف اومد و هستی خیلی کیف میکرد و دو تایی رفتیم کلی برف بازی کرد : هجدهم آذر ماه 94 آش هستی و مانی داشتیم . قربونشون بشم . بیست و دوم آذر هستی جوجو نقاشی بابایی و باباش را کشیده بابایی که ریش بلند داره : بابای هستی بی...
11 دی 1394

حرفهای با مزه

دختر خوشگل ما خیلی خیلی با مزه شده و حرفهای با نمک میزنه الان که دارم این پست را میزارم ساعت 5.5 صبح است و دختر من یک ساعتی هست که بیدار شده چون دیشب زود خوابش برد و هم دستشویی داشت و هم گشنه بود خب خود منم که به خاطر نی نی جدید همش گشنمه نون و ماست موسیر آوردم که بخورم و دخترم هم با من شریک شد . بعد از اینکه حسابی خورد و سیر شد میگه مامان داره ماستمون تموم میشه گفتم اشکال نداره دوباره میخریم میگه آره دوباره بخر ولی دون دون (یعنی موسیر) نداشته باشه والا واقعا خودشو دوست دارم . قربون واقعانت بشم من. بعدش میگی من کی میزم مدرسه میگم الان کوچولویی میگه آره . میگم 2 سال دیگه الان باید مهد بری و کلاس میگه نه مدرسه نمیرم بعد گفتم چرا خوبه که ...
7 دی 1394

شهریور تا آبان 94

دختر شیرین ما هر روز شیرین تر میشه مخصوصا با اداها و حرفهای بامزه جدیدش بعلاوه اینکه بعضی کلمات را نمیتونه درست بگه و خیلی بامزه میگه که آدم میخواد بخورتش . بیست و پنج شهریور 94 خونه عمه لیلا با کفشای قرتی بازیش: با این کفشا داستان داریم دامن می پوشه اینارم میپوشه و میگه بیا برقصیم . بیست و ششم شهریور ماه عروسی دختر عموی من نگار جون بود و دخترم خیلی کیف کرد و از اونجا که عاشق سیندرلا است وقتی عروس را دید با لباس سفید پفی و بلند و تاج قشنگش می گفت مامان عروس مثل سیندرلا شده : وقتی بهش میگم تو هم با این لباست سیندرلای منی میگه نه مامان بزرگ شدم برام لباس سفید بخر عروس بشم و سیندرلا بشم . سی ام شهریور 94 با مامانی و خال...
12 آذر 1394

سفر چالوس

بیست و چهارم تیر ماه به سمت چالوس حرکت کردیم مثل همیشه عالی بود . دختر خوشگل ما خواب بود که سفرمون شروع شد و وقتی برای خوردن صبحانه نگه داشتیم بیدار شد . ظهر رسیدیم چالوس . خدا رو شکر هوا شرجی و غیر قابل تحمل نبود و میشه گفت عالی بود . دخترم برای اولین بار بود که واقعا دریا را درک میکرد و ازش نمی ترسید و تعجب هم نمی کرد . بعد از اینکه هتل را تحویل گرفتیم رفتیم دریا که دخترم یک دل نه صد دل عاشق دریا شد و دل نمیکند که به زور راضی شد رفتیم نهار عشقم واقعا کیف کرد و غروب هم دوباره رفتیم دریا و دخترم با بیلچه اش کلی چاله درست کرد و میخواست دریا را با ماسه های ساحل پر کنه . خب هتل یک شب رزو کرده بودیم و بابا هم کار دا...
25 تير 1394

عسکهای آتلیه

هجدهم خرداد تولد مامان هستی بیست و دوم خرداد بالاخره موفق شدیم بریم آنلیه و اینم بعضی عکسهای آتلیه گل دختر دوازدهم تیر ماه در سالن ورودی هایپر می نمایشگاه انار بود که یه عالمه انارهای خوشگل و گنده نقاشی کرده بودن و اینم جینگیل ما بیست و دوم تیر ماه تربچه پتوی مانی را سر کرده ...
23 تير 1394

تولد سه سالگی هستی

خب ما در تاریخ بیست و پنجم اردیبهشت ماه به خانه جدید رفتیم و با خونه قبلی خداحافظی کردیم . چهاردهم خرداد ماه برای دختر گلم تولد سه سالگیش را گرفتیم : تم تولد گل دختر تم کیتی بود و خلاصه تا دلت بخواد کیتی و برچسب و کاغذ کادو و عروسک و همه چیز کیتی و صورتی خریدیم : چه روز قشنگی بود روز شکفتنش روزی که خدا یکی از فرشته هاشو برای ما به زمین فرستاد و امروز تکزار اون روز قشنگ خداست . روزی که برای همیشه در ذهنمون جک شده و هیچگاه فراموشمون نمیشه روز تولد هستی کوچولوی ما ممنونیم که ما رو دز جشن تولد سه سالگیش همراهی کردید ...   و  اینها هم کادوی مامان و بابا به گل دختر : ...
15 خرداد 1394

فروردین و اردیبهشت 94

بیست و پنجم فروردین تولد خاله محبوبه بود که بعلت به دنیا آمدن نی نی تحت الشعاع قرار گرفته و در روز بیست و ششم براش اولین تولد مادر بودنش را گرفتیم . سوم اردیبهشت 94 هفتم اردیبهشت 94 : نی نی ما از وقتی نی نی به دنیا اومده فیلش یاد هندوستون کرده... یازدهم اردیبهشت 94 : حیاط خانه ما دوازدهم اردیبهشت 94 : تولد امام علی (ع) و روز پدر : دخـتــَــر کـه بــاشی میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ آغــوش گــَرم پـــِدرتـه دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و د...
21 ارديبهشت 1394

تولد نی نی جدید

روز جمعه  بیست و یکم فروردین ماه 1394 مصادف با روز مادر تصمیم گرفتیم سه تایی بریم باغ پرندگان . تو راه که بودیم عمو عنایت و مامانی زنگ زدند که خاله محبوبه بیمارستان بستری شده و نی نی عجولش زودتر از موعد داره میاد . ما هم بی خیال باغ پرندگان شدیم و رفتیم بیمارستان کسری و دراوج ناباوری نی نی خوشگل ما در ساعت 14:20 با وزن 2900 به دنیا آمد و خدا رو شکر به NICU هم نیازی نشد . اسم نی نی را مانی گذاشتند و به قول هستی شد نی نی مانی . متاسفانه نی نی خوشگل زردی داشت و بالاخره روز 24 فررودین مرخص شد و اومد خونه و هستی در لحظه اول دیدن نی نی در بغل خاله شوک شد و برای مانی و خاله گل خریده بود . ...
25 فروردين 1394