حرفهای با مزه
دختر خوشگل ما خیلی خیلی با مزه شده و حرفهای با نمک میزنه
الان که دارم این پست را میزارم ساعت 5.5 صبح است و دختر من یک ساعتی هست که بیدار شده چون دیشب زود خوابش برد و هم دستشویی داشت و هم گشنه بود خب خود منم که به خاطر نی نی جدید همش گشنمه نون و ماست موسیر آوردم که بخورم و دخترم هم با من شریک شد . بعد از اینکه حسابی خورد و سیر شد میگه مامان داره ماستمون تموم میشه گفتم اشکال نداره دوباره میخریم میگه آره دوباره بخر ولی دون دون (یعنی موسیر) نداشته باشه والا واقعا خودشو دوست دارم . قربون واقعانت بشم من.
بعدش میگی من کی میزم مدرسه میگم الان کوچولویی میگه آره . میگم 2 سال دیگه الان باید مهد بری و کلاس میگه نه مدرسه نمیرم بعد گفتم چرا خوبه که دوست پیدا میکنی
میگه : آره دوستم ولی قلمبه نباشه که غذا ها رو تند تند بخوره یواش یواش بخوره
بعدشم میگه باشه منو ببر میخوام عبصانی ( عصبانی) نباشم و دوست پیدا کنم باهاش بازی کنم .
توضیح اینکه : هرکی میگی چند وقت دیگه میری مدرسه میگه نه مدرسه نمیرم و خانه اسباب بازی هم به زور میره و خلاصه داستان داریم با این نی نی بلا .
بعدش رفته تفنگ آبپاششو آورده میگه رفتیم پارک اینم ببرم گفتم باشه بعد میگه آهان یه چیز دیگه هست که با بابا میخوایم بریم پارک بازی کنیم ( بدمینتون ) اسمشو بلد نیست رفته آورده میگم اسمش بدمینتون هستش میگه چه اسم سختی خودمون روش یه اسم دیگه بزاریم میگم چی : میگه بیت کنی (BIT KONI)