هستیهستی، تا این لحظه: 12 سال و 8 روز سن داره
هلناهلنا، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

فرشته های آسمانی مامان و بابا ، هستی و هلنا

قلدر خانوم

دختر خوشگل ما احساس میکنه خیلی بزرگ شده و همش میخواد کارهای آدم بزرگا رو انجام بده . چهارشنبه ششم شهریور ماه رفتیم فروشگاه هایپر می و یکی از سبدهایی که پایینش مثل ماشین بچه هست را انتخاب کردیم . هستی خانم اول کمی رانندگی کرد و بوق زد ولی بعد از مدتی تصمیم گرفت که از ماشینش پیاده بشه و به مامان و بابا کمک کنه و سبد خرید رو هل بده . خلاصه هستی خانمی که تو کوچه خیابون یک قدم راه نمی رفت و همش می گفت بغلش کنیم کل فروشگاه سبد خرید به اون سنگینی رو هل داد . هر جا هم سبدش به بن بست میخورد یا ما نگهش میداشتیم سرکی به جلو میکشید و میخواست سبد رو به سمت خودش بکشه که از دوباره راه بیفته . هشتم شهریور ماه هم با آتا جون و عمه لیلااینا ...
9 شهريور 1392

سومین سفر-کندلوس

سومین سفر جوجه کوچولو با مامان و باباش در روز 22 مرداد ماه 92 شروع شد . از جاده چالوس به سمت کندلوس حرکت کردیم . نهار را در پارک فین جاده چالوس خوردیم و بعد رفتیم چالوس و سری به کنار دریا زدیم و بعد به سمت کندلوس حرکت کردیم . روستای بسیار زیبا و آرام . اینم دختر کوچولوی ما در موزه کندلوس در کافه تریا واقع در محوطه موزه چای ترش و بیسکوییت خوردیم و جوجه با نبات همه چیز رو هم زد . صبح روز بعد در پارک قدم زدیم . شیکر خانم عاشق این گوره خره شده بود و دلش نمیخواست ازش پایین بیاد . بعدشم در محوطه روستا قدم زدیم که البته دخترک تنهایی نذاشت ازش عکس بگیریم و اینم خوش خواب در مسیر برگشت . ...
31 مرداد 1392

ماه رمضان

هستی ناز ما در نمایشگاه غذا واقع در برج میلاد روز 15 مرداد تولد مامان سوری شام رفتیم پارک روز عید فطر 18 مرداد شام خونه خاله محبوبه دعوت بودیم . ...
19 مرداد 1392

ماهی کوچولوی ما

دختر عسل ما عاشق آب بازی است . از ترس اون حمام رفتنمون هم یواشکی شده چون اگه بفهمه زود جوجه اردکشو برمیداره و میاره دم در حمام و انقدر داد و بیداد راه میندازه که منو ببرید حمام . خلاصه که از آب و آب بازی خسته نمیشه . و اینم ماهی کوچولوی ما در ظرفشویی در حال آب بازی اینجا هم که از قیافش میتونید بفهمید چقدر شلوغ پلوغه قربونش بشم . و اینجا مثلا نادم و پشیمان شده ولی خلاصه که آخر سر من یه روزی میخورمش . ...
9 مرداد 1392

دندان چهارم و پنجم

چهارمین دندون دختر گلم از بالا در تاریخ 28 تیر ماه و دندون پنجم هم در تاریخ 7 مرداد خودشون را  نشون دادند . اینم جوجوی گامبوی آلبالو خور ما که داره غر میزنه بازم میخوام دختر خوشگل ما ماشاا.. خیلی شلوغ شده . یاد گرفته از مبل بالا بره و پایین بیاد . وقتی هم که میره رو مبل هی فنر میزنه و بپر بپر میکنه و از اینور به اونور خودشو پرت میکنه و خلاصه حسابی کیف میکنه . راه رفتنش هم ماشاا.. حسابی راه افتاده و کم کم میخواد بدوئه قربونش بشم . عاشقه توپ بازی است و تا توپش رو میبینه میگه پوپ پوپ این جوجو اردکه هم که نماد آب بازی است و همش دلش میخواد بگیره زیر شیر و بشورتش .   ...
7 مرداد 1392

من بلدم با چنگال غذا بخورم

جیگر طلای ما امروز برای اولین بار با چنگال خودش غذا خورد . قشنگ سیب زمینی رو تو چنگال میکرد و میذاشت دهنش و بعد چنگال رو در می آورد . قربون دهنت و دستت  دیگه در راه رفتن مهارتش بیشتر شده و همش از اینور به اونور قدم میزنه . تازه با این تاتی کردنش وسایل و اساب بازیهاشم دولا میشه و برمیداره و باخودش حمل میکنه . وقتی میخواد توپ بندازه یک دو سه میگه . تابشو که می بینه تاپ تاپ میگه . یه کار جدید دیگرش هم بالا رفتن از مبل هست که قشنگ یک پاشو کامل میاره بالا و میندازه رو مبل و با کمک دستاش خودشو میکشه بالا . بعدشم که میاد رو مبل عاشق تکون تکون خوردن هست . خلاصه خیلی شلوغ شده و وسایل رو که از دستش بالای دیوار مبل قایم میکردیم هم ...
28 تير 1392

هلوی خوشمزه

خوشگل ما عاشق میوه است . سیب که میخوره با دندونهای کوچولوش سیب رو رنده میکنه و پوستشو از گوشتش جدا میکنه و میندازه از دهنش بیرون . همچنین عاشق دمپایی هاشه . اونا رو میکنه تو دستش و باهاشون راه میره . تقریبا حرف میزنه البته من منظورش رو می فهمم مثلا به دمپایی میگه پا . توپ و تاپ هم میگه . بیا بیا هم تکه کلامشه . اینم هلوی خوشمزه که همه هیکلشو باید بخوریم . ...
24 تير 1392

دندونی

چهارم تیر ماه جوجه کوچولوی ما دندون سومش هم از بالا داره درمیاد .   پنجم تیر ماه تولد رها بود که البته موقع روشن کردن فشفشه ها ترسیدی و همش بهونه گیری کردی . فضول از پشت مبل رفته بود سراغ کشوی تلفن و وسایلی که اون پشت قایم کردیم . آنا جون 15 تیر ماه برای هستی آش دندونی پخته بود . موقع دادن کادوها و عکس گرفتن جوجه کوچولو گیر داده بود به دست زدن و انقدر دست زد که نشد یه عکس درست و حسابی از بگیریم . ...
16 تير 1392

اولین های 2

دختر کوچولوی ما عاشق چراغهاست و کلیدهاشون . گاهی میگه لاااااااااااااااااااا گاهی میگه چراااااااااااااااا . خلاصه ما منظورش رو با اشاره و صداش می فهمیم که منظورش روشن شدن یه لامپ هست یا میخواد که روشن بکنه . ساعتها میشینه و هی دکمه لامپ رو فشار میده . اینم جوجه رو دسته مبل در حال لامپ بازی    اینم شیکر مامان تو خونه اش   دخترم برای اولین بار 29 خرداد ماه 92 چند تا قدم کوچولو به تنهایی برداشت . قدمهات استوار و راهت هموار عشق مامان و بابا خوشگل ما دیگه خودش به تنهایی لیوان رودستش میگیره و آب میخوره البته در این میان بقیه آب لیوان رو هم میریزه زمین . همچنین جوجه خانم سر سفره میشینه و خودش با دست های کوچولو...
31 خرداد 1392