هستیهستی، تا این لحظه: 12 سال و 8 روز سن داره
هلناهلنا، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

فرشته های آسمانی مامان و بابا ، هستی و هلنا

سفر دیماه 92-سرعین و آستارا

دهم دیماه 92 ساعت 3.5 صبح حرکت کردیم به سمت آستارا و سرعین و اینم فسقلی در ساحل قروق روز آخر در سرعین هستی برای اولین بار به استخر آب گرم قهوه سوئی رفت و کلی تعجب داشت . هوا سرد بود و دختر خوشگل ما هم مریض و بهانه گیر ولی خدارو شکر برگشتنی بهتر شده بود فنقلی در صندوق عقب اینجا هم کلاه عمو عنایت رو گذاشته 2 شب سرعین بودیم و یک شب آستارا و قرتی خانم در مسیر برگشت ...
20 فروردين 1393

شب یلدا

29 آذر نوبت مهمونی دوره خانه ما بود و تصمیم گرفتیم به مناسبت نزدیکی به شب یلدا تدارک شب یلدایی هم ببینیم و دخترم هم حسابی کمک کرد . مثلا یکی از کمک هاش این بود که وقتی خاله وحیده انار دون میکرد نشسته بود تو بغل خاله و از تولید به مصرف انار میخورد . و به همه کارها نظارت میکرد . اینم مدرکش : وقتی هم که مهمانها آمدند با خاله محبوبه حسابی خوش گذروند و کلی عکس انداخت اینم هستی و دوستش سارینا که با هم نمی تونن بازی کنن فقط برای هم ذوق می کنن . و اینم عشق انار خور مامانی اینم دخترم در حال کمک کردن که تا گوشه مبل باز بوده رفته اون پشت و خوشحاله و این هم شب یلدا خونه آنا جون که همزمان ب...
1 دی 1392

تاسوعا و عاشورا

عسل مامان و بابا بیستم آبان واکسن 18 ماهگی اش را زد . قربونش بشم خیلی اذیت شد و دو شب تب داشت . یکی از واکسنها که در پاش زده بودن هم خیلی بد بود دختر خوشگل دو روز درست وحسابی نمی تونست راه بره و بشینه . روز تاسوعا عمه لیلا آش نذری داشت . دختر خوشگل ما هم حسابی به عمش کمک کرد و همه ظرفهای نهار رو خشک کرد . اینم مدرکش ...   روز عاشورا هم با دخترم رفتیم بیرون و دسته دیدیم . برگشتنی به سمت خونه هم علامت هیئت تو کوچه را از نزدیک لمس کردیم . ...
24 آبان 1392

تازه ها

خانم خانما از تکرار هر کاری خسته نمیشه . کلاه این عروسکش رو هی در میاره و میگه در ( یعنی دراومد ) و از اونجائی که خودش نمی تونه درست سرش بزاره همه باید در خدمت خانم باشن و بزارن سرش ... ...
18 آبان 1392

قرتی خانم

 قرتی خانم ما خیلی ناناز شده . همه حرفارو اگه دوست داشته باشه میگه ولی وقتی هم حوصله نداشته باشه فقط با اشاره دست و سر و تاییدیه خودش حرف میزنه . عاشق توپ و توپ بازیه . انقدر بلا شده که از قصد خودشو به کوچه علی چپ میزنه و محل نمیزاره . اینم مدرکش هرچی بهش میگی کو میگه نیش ( یعنی نیست ) دستاشم این شکلی میکنه ... حلقه هاشو میکنه تو پاش و راه میره ... ...
30 مهر 1392

نمایشگاه مادر ، نوزاد و کودک

 بیست و دوم شهریور ماه 92 با خاله محبوبه رفتیم نمایشگاه مادر ، نوزاد ، کودک در محل نمایشگاه بین المللی تهران همزمان نمايشگاه شيريني ، شكلات و آرد و نان هم بود و دختر خوشگل ما كه فكر ميكنه خيلي بزرگ شده مسافت طولاني كالسكه اش را هل داد . و بعد خيلي خسته و گشنه شده بود و رفتيم نهار خورديم و بعد از نهار به سمت ماشين حركت كرديم كه در اينجا جوجه خيلي خوشحاله غذا خورده ... ...
23 مهر 1392

مهندس خانم

دختر مهندس ما عاشق كامپيوتره و دقيقا ميدونه با موس و كيبورد بايد كار كنه و تا لب تاب يا كامپيوتر روشن پيدا مي كنه زود موس رو دستش ميگيره و اسكورول رو تكون ميده و نگاه صفحه مانيتور مي كنه كه ببينه چه تغييري ميكنه . واي چه چيزهاي جالبي خيلي هيجان انگيزه . بزار از نزديكتر ببينم .... آخه اين چه جاي كامپيوتر كار كردنه . ...
19 مهر 1392

دندان ششم

بیست و چهارم شهریور ماه 92 دندون ششم خرگوش کوچولو کشف شد . قند عسل عاشق نان تازه است و به محض اينكه نان ميخريم و درون سفره قرار ميدهيم ميره سر وقت اون و اينطوري ميخوره . سیزدهم مهر ماه 92 اينم عشق مامان و بابا در حال خوردن پوره سيب زميني . شانزدهم مهرماه 92 عاشق بیرون و کفش هستش . هر جا کفش و دمپایی می بینه زود میگه چفش ( یعنی کفش البته با حالت کشیده ادا میکنه ) یا دم ( یعنی دمپایی ) مامان که میره سرکار با باباجون میره پشت بام و روی چهارپایه مخصوصش میشنه با دمپایی های کوجولو در پاش و به کبوترها دونه میده . ...
17 مهر 1392

روز دختر

یازدهم شهریور ماه 92 با خاله زهره اینا رفتیم کردان . خیلی خوش گذشت و هوا عالی بود . هلوی خوشمزه ما در حال هلو خوردن . قربون اون لب های ورچیده ات بشم . هستی و دایی هفدهم شهریور 92 روز دختر بود و آنا برای دختراش کادو خریده بود . اینم سه دختر خوشگل ما و اینم هستی و کادوی قشنگش شایان ذکر است که این سطل برای ما داستانی شد برای آب بازی و این جوجو از فرداش شروع کرد به گیر دادن که توی سطلش آب بریزیم و هی از این ظرف به اون ظرف آب بازی کنه تا اینکه کلا قایمش کردیم و تا امروز خبری از آن نیست . ...
18 شهريور 1392